(( بازنشر اشعار و متون این وبلاگ , مشروط به ذکر نام نویسنده , بلامانع است ))

Dec 3, 2014

8

حواست هست؟؟ اینجا هستم و من را نمی بینی
تو نزدیکی و تنها هستم و من را نمی بینی

برای یک نفس دیوانگی جا مانده ام جانا
تو را مجنون و شیدا هستم و من را نمی بینی

چرا دیگر سراغی از نگاه من نمی گیری
نگاهی پر تمنا هستم و من را نمی بینی

تو آهنگ کدامین قطعه از آواز خورشیدی
به پایت رقص دریا هستم و من را نمی بینی

حضور پر سکوت ات , طعنه فریاد با خود داشت
پر از تشویش و غوغا هستم و من را نمی بینی

دمی خسرو ، دمی فرهاد ،گه مجنون دلتنگی
تو را لا جرعه لیلا هستم و من را نمی بینی

به رقص زندگی آغوش پر مهر تو می خواهم
سرا پا شور و آوا هستم و من را نمی بینی

7

این روزها من سخت , پاییزام
در لحظه هایم , برگ ریزان است
این روزها انگار دنیا هم
از زندگی کردن , گریزان است

خوابِ نوازش در سرانگشتم
دستم طنینِ سردِ تنهایی ست
دشت تنم  , یخ بسته و خاموش
انگار در خوابی زمستانی ست

این روزها من سخت پاییزم
صد پاره از یلدایِ صد سال ام
یک زن میان قابِ دیروز ام
در مرز ویرانی ست احوالم

شاید که از پاییز برخیزم
احساس من درگیر باران است
ابر دلم میبارد و انگار
امسال هر فصلم زمستان است

Dec 2, 2014

6


ای که به میدان دلم تاختی               
بر تن و جانم شرر انداختی

من به سرانجام ِ تو دل داده ام           
در شب عشق تو , جنون زاده ام

قامت سوزانِ هوس بازی ام            
فاش بگو تا به چه میسازی ام

بوسه و می ؟ شهد غزل ؟ یا نگاه ؟    
ناز نکن , میکُشی ام , آه آه

پا مکش از عهد پریشان شدن          
وعده بده لحظه ویران شدن

لحظه تن سوختن و تر شدن             
بال به هم بستن و پرپر شدن

قلعه آغوش مرا فتح کن             
خلوت تن پوش مرا فتح کن

چنگ بزن بر شب لیلا یی ام            
بوسه بزن تا که بمیرانی ام

مستی ام از توست , مرا نوش کن      
ای همه جان , سینه ام آغوش کن

5

میروم به التهاب سرد و خیس خوابها
میشوم دوباره نغمه خوان کوچه باغها

میکشم تمام شهر را به گامهای خویش
میرسم به اوج بودن از فراز کاجها

دست میکشم به سایهِ قریبِ بودن ات
اشک میشوم به پایِ هق هقِ نبودن ات

من تو را دوباره میکشم به قاب لحظه ها
مست میشوم به شوق لحظه شکفتن ات

4



در مرز بی تعلقی , پیکار میکنم
آری، نبود و بود خود , انکار میکنم

تصنیف سرد خواهشم، اما ملول و تلخ
در کام مرگ , شکوه بسیار میکنم

تکرارِ هیچ و پوچ , به تصویر میکشم
تاراجِ برف و باد , پدیدار میکنم

قلبم هنوز قصه آماج زخمهاست
در قاب غصه , وصف رخ یار میکنم

گنج بزرگ درد , به طومار میکشم
این نخ نما گلیم دل, انبار میکنم

آیا دوباره فصل گل از راه میرسد؟
هر لحظه این سوال به تکرار میکنم

Dec 1, 2014

3

شام بی قراری ام , در پس نقابها
روز دل سپاری ام , پشت کوچه باغها

 اشکهای بی کسی ، دردهای ماندگار
حرفهای هجو و پوچ ، تحفه شرابها

تا درخت عمر من , گل دهد دوباره باز
میرود بهار دل , به کامِ شومِ خوابها

میکشم غمی بزرگ  , بر دل جوانی ام
گشته طفل هستی ام , طعمه عقابها

سبز می شود تنم , در سکوت عاشقی
گر مجال باشد از , هجمه نگاه ها

از حریم بسترم , خواب بوسه پر زده
بر طنین خلوتم , بشکند حبابها

مرغ آرزوی من , پرشکسته بی پناه
سرزند به بام دل , از غم سرابها

2



بهار آمد وز آن  , روی تو بهتر
گل آمد ، عطر گیسوی تو بهتر

دل دیوانه من , مست رویت
وز آن , چشم چو آهوی تو بهتر

چو عیدانه دهند ام  , باده لبریز
لب شیرین , دعا گوی تو بهتر

شوم مست و روم اندر گلستان
ولیکن خار در کوی تو بهتر

خم قوس و قزح رنگین شد از گل
کمان طاق ابروی تو بهتر

مرا جانان , دلی دیوانه بودی
نگاه بسته بر موی تو بهتر

1

اصلا دلی برای کسی تنگ میشود؟

وقتی که عشق , طعمه نیرنگ میشود!

باید شکست و خاطره اش کرد , هر چه زود
سازی که در سکوت , خوش آهنگ میشود

بر خواب باغ , تیشه به تصویر میکشد  
دستی که با طلسم زمین , سنگ میشود

او با تمام پنجره ها قهر میکند
وقتی غروب , قرمز پر رنگ میشود

انگار جنگ عقل و جنون درگرفته است
دلها , شکست خورده این جنگ میشود

بشکن تمام آینه ها را , به دست اشک
حالا که سهم آینه ها , ننگ میشود

هایکو



کلاغها به باغ نزدیک میشوند
مترسک را میبینند
گروهی میترسند
گروهی محو لبخند پوشالی اش میشوند
گروهی بی هدف دور سرش پرواز میکنند
...و گروهی......
همه باغ را فراموش میکنند
همه میوه های رسیده را از یاد میبرند
و همه یک چیز را از دست میدهند
فرصت!!!!!