(( بازنشر اشعار و متون این وبلاگ , مشروط به ذکر نام نویسنده , بلامانع است ))

Sep 29, 2018

29



 
سرد و تاریک گشته روی وطن
بس که اندوه مانده در گلوی وطن
بس جفا دیده از مشایخ و وعاظ
که به باد داده اند آبروی وطن
***
زندگانی به کام ملت زهر
خنده هاشان کریه و وهم انگیز
))ملت همیشه در صحنه((
آدمک های بر سر جالیز
***
ما ز تاریخ جا ماندیم
در همان فصل تلخ دیروزیم
مغزهای سخت مچاله شده
در توهم که شاد و پیروزیم
***
از وزیر و وکیل و شیخ , در خوابند
خواب هفت پادشاه میبینند
سهم ملت شده گرانی و تحریم
حق مردم مباح میبینند
***
این وسط بخت یار ما باشد
گاه گاهی شریف ! میگردیم
وقتِ تَکرار , صف به صف با رأی
بعد از آن , بس خفیف میگردیم
***
))خس و خاشاک , ملت نادان((
هر چه گفتند ما همان کردیم
رنج تحقیر بر وجودمان جاری
اشک و فریاد را نهان کردیم
***
همه یک بغض در گلو داریم
التهابی درون سینه ماست
حرف هایی که سخت میگوییم
همه از رنج و درد و کینه ماست
***
فحش های رکیک میگوییم
از شکست هم , حظ کردیم
افتخاری برای ایرانی!!
)) کربلا را پیاده گز کردیم!((
***
طی 40 سال له شدیم و خراب
خودمان نیستیم عوض شده ایم
تار و پودی  ز هم گسسته شده
ملتی بی کلاس و خز شده ایم
***
باید از نو دوباره برخیزیم
رخش رستم , رکاب میخواهد
نسل فردا برای یک  پرسش
از من و تو جواب میخواهد
***
حق دریا و آب و خاک و وطن
همه را با سکوت بخشیدیم
که چرا درجواب این همه ظلم
سهم او هر چه بود بخشیدیم؟