"صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن"
حافظ چه خوب گفت , که برخیز جانِ من
وقتش رسیده , حاجت من مستجاب کن
کم دلبرانه چشم به لبهای من بدوز
یک صد هزاربوسه به نذر ثواب کن
دور و برت چقدر شلوغ است دلبرم
من صبر ندارم , همگان را جواب کن
سهم منی فقط , که تو را پس نمیدهم
از هرزه گردهای بلا ,اجتناب کن
من گربه ای ملوس به کنجی خزیده ام
هیهات , شیر شرزه شوم , پس شتاب کن
بر جان بلای چشم سیاهت , خریده ام
من خود , بلای جانِ توام ,کم عتاب کن
تقدیر , فالِ عشق برایت گرفته است
از این به بعد مرا "عزیزم" خطاب کن
( اندکی شیطنت با یکی از غزل های حافظ جان 😄😄)
( اندکی شیطنت با یکی از غزل های حافظ جان 😄😄)
No comments:
Post a Comment