آتش کشیده عشق به رخت
جوانی ام
سوزانده روزهای خوش
زندگانی ام
عمرم چه بی دریغ به
تکرار میرود
دردا که هیچ شد ثمن
جان فشانی ام
ساز سکوت میزنم از
صبح تا به شام
قاب نگاه میکشم
ازلحظه تا مدام
در حسرت حضور تو
لاجرعه میکشم
شوریده حال و زار،خون
جگر به کام
لیلا وش و ملول به
افسانه میروم
از ناز غمزه ات سوی
پیمانه میروم
آخر به جرم عشق به
زنجیر میشوم
مست و خراب بیدل و دیوانه میروم
No comments:
Post a Comment