(( بازنشر اشعار و متون این وبلاگ , مشروط به ذکر نام نویسنده , بلامانع است ))

Feb 14, 2021

38

 


از خاک ایران بغض میروید

بر سینه یک خروار غم دارد

حال وطن , شرح پریشانی

از آسمانش گریه میبارد

 ***
هر روز با دردی سیه پوش است

هر شب به سوگی اشک میریزد

این خاک را نفرین زده گویی

انگار از غم برنمی خیزد

 ***
ما مردمانی سخت ترسیده

با سفره هایی خالی از امید

با روزگاری تیره تر از خاک

گردانده رو از این زمین , خورشید

 ***
آزادی از این ملک رنجیده

ما ظلم را بر خویشتن خواندیم

ما دستهای نور را بستیم

شب را به رویامان فراخواندیم

 ***
از حرص اب و نان مجانی

با وعده هایی پوچ و توخالی

مصداق باغی را , هبه کردن

بر گله خوکی , مستِ گِل مالی

 ***
تاوان این سودا چه سنگین شد

چل سال مرگ و خشم و ویرانی

داد و ستد کردیم , نابِخرد

عمامه با تاج سلیمانی

 ***
ما , قدرنشناسان تاریخیم

آینده از ما یاد خواهد کرد

از بهمن آوار پنجاه و هفت

تاریخ هم فریاد خواهد کرد

 

((مریم پرشاد))


Dec 22, 2018

33


برگرد و کمی حرف بزن , قهر نکن
یک لقمه هوس را به تنم , زهر نکن
بگذار که لاجرعه  تو را سر بکشم
امشب به تنت دوباره لشگر بکشم
از باغچه ات سیب بچینم تا صبح
سر تا قدمت خوب ببینم تا صبح
آرام کن این حال پریشانی را
سامان بده این جهان ویرانی را
یلدای درازی ست , غزل خوانی کن
دل دست تو, خود هر آنچه میدانی کن
برگرد بیا , قافیه را میبازم
از خویشتنم شط جنون میسازم
از آذرِ چشمان تو باران شده ام
انگار دوباره مست و حیران شده ام
این مُهر سکوت تو مرا میشکند
جاه و جبروت تو مرا میشکند
طنازی تو کار به دستم داده
شمشیر سکوت تو شکستم داده
از ذائقه لبان خود خیسم کن
عریان شو و آلوده ابلیسَم کن
فرمان بده تقدیر جهان برگردد
ای کاش نگاهت , نگران برگردد
برگرد بیا که آتش از هیمه گذشت
من منتظرم ماه , شب از نیمه گذشت