هرگز به مهربانی ات عادت نمیکنم
دیگر مقابل تو نجابت نمیکنم
خوابی , خیالی و برایم غریبه ای
در پرسه خیال تو خلوت نمیکنم
درچشم ,عشق داری و بر لب گدازه ها
دیگر به این و آن تو رغبت نمیکنم
راضی ترم که دور شوم از نگاه تو
بی شک به یک نگاه تو رجعت نمیکنم
شوخی ست وعده های پشیز ات برای من
خود را دوباره گرفتار مصیبت نمیکنم
کوهی سترگ در تن من جان گرفته است
خود را دوباره گرفتار مصیبت نمیکنم
کوهی سترگ در تن من جان گرفته است
من التماس سنگ ریزه اجابت نمیکنم
با تو نه روز, شب و نه شب , روز میشود
عمرم در این شکنجه نهایت نمیکنم
<<
تقدیر دفتریست که آن را نوشته اند>>
این بار
بر این حدیث دلالت نمیکنم
مریم پرشاد
مریم پرشاد