روزهای سرزمینم , رنگ
ویرانی شده
رنگ اشک و ناله و سوز
و پریشانی شده
سرزمینم گشته خاموش از غم آلاله ها
سرو های خفته در خاک
و سکوت سایه ها
بوی نفرین و ریا می
آید از هر کوی او
دست ننگین تحجر ، چنگ
بر گیسوی او
وحشت زندان و اعدام و
فشار و اختناق
بر دهان اعتراض و خشم
و نفرت، گشته داغ
مردمی غمگین و جان
فرسوده، بی تاب و خموش
روزها را میسپارند از
پی هم، بی خروش
در هوای کوچه هایش
نیست عطر رازقی
نیست در یاد وطن
،خواب و خیال عاشقی
کو نشانی از حضور سبز
هم رزمان عشق
کو قلم هایی که میزد تکیه بر دیوان عشق
No comments:
Post a Comment